با بابام تو تاکسی داشتیم میرفتیم یهو بابام دستشو کرد تو جیبش
"ما هم او مدیم تریپ ور داریم گفتیم "بزار من حساب میکنم
!بابام گفت:کی خواست پول بده موبایلم زنگ خورده…اخرشم خودم حساب کردم
تو جلسه خواستگاری پسر خالم در جواب سوال دختره که پرسیده بود نظرت در مورد لباس پوشیدن من تو خیابون چیه:
پسرخالم:هرچی دوست داری بپوش، فقط جوری لباس نپوشی که مردم بگن خدا پدرِ شوهرش رو بیامرزه که همچین تیکه ای رو میفرسته تو خیابون!!!!!!!
بقیه در ادامه مطلب...
یه روز تو دانشگاه(اوایل دانشگاه)سر کلاس بودیم دوستم که بغل دستم نشسته بود گفت مریم چرا امروز صبح نیومدی سر کلاس گفتم مگه کلاس داشتیم ....گفت اره مگه اس ام اس نیومد از طرف دانشگاه ؟گفتم اس ام اس چیه دیگه.......گفت باید پول میدادی و شمارتو تا خبرای دانشگاه رو واست اس ام اس کنن...منم گفتم مسخره الان میگن؟اه الان حذف میشم که گفت فکر کردم میدونی از این حرفا دیگه صدامون در نیومد چون استاد داشت چپ چپ نگاه میکرد...........یه چند دقیقه ای گذشت و استاد همچنان داشت درس میداد و من عنان از کف دادم و با لحنی ناراحت و عصبی(نمیونم چرا برای چی به کدامین جرم چگونه)با صدایی بلند به دوستم گفتم .......حالا کی کجا به کی دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ .......همه برگشتن سمت ما سکوت عجیبی حکم فرما شد همه بنفش شدن مثل بمب ساعتی نزدیک بود بترکن که یکی از پسرا گفت من برم بیرون استاد(عدم کنترل)استادم که خودش بمب ساعتی بود گفت نه برید آنتراک...........همه از در و پنجره ریختن بیرون یه هو بمبشون تو راه رو منفجر شد صداش کل ساختمون رو گرفت تا نیم ساعتم قطع نمیشد...............از اون به بعد همه به دوستم چپ چپ نگاه میکردن مدت ها طول کشید تا به همه بفهمونم دوستم بی گناهه و کار بدی نکرده
ه بار من داشتم از کلاس تربیت بدنی برمیگشتم خیلی خسته بودم نشستم صندلی عقب تاکسی ساعت 2 بود مسافر هم خیلی کم بود بعد یه دختره اومد نشست
منم که خیلی کلافه شده بودم یه 5 تومنی دادم به راننده و گفتم که دو نفر حساب کنه که زودتر بریم
یهو دختره که فکر کرده بود میخوام کرایه اونم حساب کنم خیلی شاکی برگشت به راننده گفت
نخیر من اصلا این آقارو نمیشناسم شما یه نفر حساب کن
بعد که راننده جریانو بهش گفت بیچاره سرخ شد و تا آخر سرشو انداخت پایین منم که دیگه کبود شده بودم از خنده
یکی از دوستامو بعد یکی دو سالی وسط جشن پیدا کردم
من: راستی نامزدت چی شد؟
دوستم: دیگه نامزد نیستیم
من: بهتر خیلی قیافش وحشتناک بود هر دفعه میدیدم حالم بد میشد اخلاقشم که مزخرف بود اصلاً تابلو بود دهاتیه، مردیکه .... معلوم نبود چطوری تو رو طور انداخته یکی از بچه ها میگفت: قبلاً با دختر عموش رابطه داشته پسره ایکبیری.....
دوستم: الان باهاش ازدواج کردم!!!
نفس عمیقی کشیدم و خودمو گم و گور کردم !
تولد 5 سالگیمو تو مهد کودک گرفته بودم مادرم که داشت فیلم میگرفت برگشت گفت دخترم پاشو بچه ها رو بوس کن و تشکر کن برای کادو هاشون .. منم پاشدم داشتم یکی یکی بوس میکردم که رسیدم به یه پسره بوسش که کردم دیدیم یهو بچه بغض کرد شروع کرد با دستاش صورتشو پاک کردن بعد رفت یه گوشه نشست اروم گریه کرد )
مامانم با دوربین میره بالا سرش میگه چی شد؟؟ پسره هق هق کنان و با حالت قهر میره بیرون ... بعدا کاشف به عمل اومد باباش روحانی بوده )) بچه عذاب وجدان گرفته بوده میره جهنم!
شانس اوردم همونجا مارو عقدمون نکردن
چهار تا مهندس برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن که یهو ماشین خراب میشه. خاموش میکنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه.
میگن آخه یعنی چی شده؟
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سیم کشی هاشه.
یکی از اینا یه ایرادی پیدا کرده.
مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از میل لنگ یا پیستوناشه که بخاطر کار زیاد انحراف پیدا کرده.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان کنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس کامپیوتره ساکته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟
مشکل از کجاست؟ چیکارش کنیم درست شه؟
مهندس کامپیوتره یه فکری می کنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، دوباره سوار شیم شاید درست شده باشه!!!
تو سایت دانشگاه دختره اومده پیشم میگه من دانشجوی ورودی 89 رشته عمران نقشه برداریم کلاس برنامه نویسیم هم با شما بود گمونم حالا دیگه منو به خاطر اوردین شما رو چندبار جزء دوستای پیشنهادی فیس بوک دیدم حالا میخوام برم فیس بوک نمیتونم شما فیلترشکن نداری بهم بدی؟ منم گفتم شرمنده و رفتم یک ساعت گشتم از همه پرسیدم تا به زور یه سایت فیلترشکن پیدا کردم آوردم پیش دختره میبینم با وی پی ان رفته تو فیس بوک بهش گفتم خانم مگه شما فیلترشکن نمیخواستین در اومده میگه گاگول اینوگفتم که تو فیس بوک منو اد فرند کنی اصلا برو کون لقت
تولد بابام بود صبح خواستم برم امتحان بدم بابام تازه از خواب بلند شده بود داد زدم بابا تولدت مبارک بیچاره هول شده نمیدونست چی بگه گفت تولده تو هم مبارک
قیاقه ی منو اون لحظه تصور کنین :|
سر مراسم ختم یه بدبختی بابام رفت که تسلیت بگه بعد نمیدونست بگه آخرین غمتون باشه یا باقی عمر شما...نه گذاشت نه برداشت یه دفعه گفت ایشاالله آخر عمر شما باشه...
-بابام
-عذادار
)- من
داستان 18+ (پیشنهاد بی شرمانه )جانی کوچولو دیگه بزرگ شده و الان تو یه شرکت مشغول بکار بود .از قضا در همون شرکت خانم جوانی هم همکارش بودو گلوی جانی کوچولو پیشش گیر کرده بود ، واسه همین خودش رو به آب و آتیش میزد که یه جورائی اون خانمه بهش راه بده ،اما هر چقدر میرفت تو نخش ، همش جواب رد ازش میگرفتروزی از روزها ، دیگه صبرش تموم شد و دل رو به دریا زد و رفت سراغ خانمه و گفت :" حتی اگه شده واسه یه دقیقه اجازه بده با هم باشیم ؟! "خانم با عصبانیت سرش داد زد : "خجالت بکش ، من دوست پسر دارم "اما جانی کوچولواز رو نرفت که نرفت . یهو یه پیشنهاد بسیارعجیب به خانم داد :" ببین هزار دلار میندازم کف اطاق ، تا خم شی و اونو برداری ، من کارم رو..... "از این پیشنهاد ، خانمه به فکر فرو رفت و گفت : " نمیتونم جوابتو بدم ،میخوام با دوست پسرم مشورت کنم"رفت و جریان رو با معشوقش در میان گذاشت .دوست پسرش گفت : " عجب خریه! برو بهش بگو موافقم اگه دوهزار دلار بندازی کف زمین ،اما حواست باشه عین جن پولو برداری تا نتونه کاریت بکنه "خانمه به پیش جانی کوچولو برگشتو دوست پسره بیرون اطاق منتظر بازگشت معشوقه اش شد!یه دقیقه ، دو دقیقه ، ده دقیقه ، نیم ساعت .... تقریبا بعد از یک ساعت در اطاق باز شد و خانمه اومد بیرون!دوست پسره با تعجب پرسید : " مگه چی شده بود ؟ چرا اینقدر طول کشید ؟"خانمه جواب داد : " ناکس همش سکه بود ! "
ببخشید اگه بیمزه تکراری و طولانی بود
منبع تاپیک نیفگی
ghashang bud