پسر خلاف همسایه

مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بیخبر بود از اینکه پسر خلاف همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای .
پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.

و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت


نظر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

تروخدا

نظرات 3 + ارسال نظر
Fateme یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:41

Fadat besham baz ke to narahat shodi.narahat nabash ke ba mazda 3 kadoye tavalodam miyam esfehan donbalet berim dadardudur

akhe nazar nmidan
eeeeeeeeeeeeeeee

مهناز دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:01

یه لحظه قلبم اومد تو دهنم از ترس

hame hamin juri shodan

گلی شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 15:27

کیواننننننننننننننننننننن خیلی لوسی

nazare lotfete

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد